خنده، نخستين نشانه هاي اجتماعي شدن است
 
رسول مرادی

گفت و گو: سولماز نراقي

در طول روز به چشم هاي

يكديگر زل مي زنيم و لبخند زنان پاي حرف هاي همديگر مي نشينيم. با همين لبخند

همديگر را به باد انتقاد مي گيريم و با همين لبخند از هم تعريف مي كنيم. خداحافظي

مي كنيم و بعد همه چيز تمام مي شود. وقتي با خود تنها مي شويم نه به آن تعريف ها دل

خوش مي كنيم و نه انتقادات را جدي مي گيريم. چون همه اينها در آستانه لبخند بيرون

آمده اند و لبخند يعني هر چيز غير جدي. و اين در كشوري اتفاق مي افتد كه ساكنان آن

به لبخند، خنده و شوخي كمترين سهم از زندگي را بخشيده اند. براي ما متين بودن با

نخنديدن همراه بوده است.
اگر بخواهيم جدي راجع به خنده حرف بزنيم، بايد خنده را

جمع و جور كنيم بعد به آستانه اخم مي رسيم و بعد يادمان مي رود كه درباره خنده حرف

مي زده ايم.
دكتر عبدالرحمن نجل رحيم رييس بخش نورولوژي بيمارستان شهدا و صاحب

تاليفات و مقالات زيادي در زمينه مغز و اعصاب است. وي يكي از علاقه مندان به سينما

و ديگر مقولات هنر است و ضمن تاكيد بر اهميت علوم ميان رشته اي مي كوشد پيوندهايي

ميان علم و هنر برقرار كند.
اين گفت و گو تئوري خنده را از زاويه علمي مورد

تحليل قرار مي دهد.

*
با ماجراي يك لبخند شروع مي كنيم. يك لبخند معني دارد

كه مي تواند منتقدانه يا ملتمسانه باشد. از خودم مي پرسم آيا منظور واقعي مرا

فهميده است. شما چطور آن را برداشت مي كنيد و بعد مي پرسم مرا جدي گرفته ايد يا نه،

نظر شما چيست. آيا شما خنده و شوخي مرا جدي تلقي كرده ايد؟

_ (
با يك لبخند

باز هم معني دار ...) بله اين نكته جالبي ست. تمام آنچه كه طي 2000 سال تمدن بشر

درباره شوخي و خنده گفته شده تصورات و حدسياتي بيش نبوده است.
از 300 _ 200 سال

پيش به اين طرف، بحث بر سر موضوع خنده به شكلي جدي تر دنبال شد و تئوري هايي درباره

مكانيزم شكل گيري خنده در مغز مطرح گرديد. ولي ما حتي امروز هم نمي دانيم كه قلقلك

چيست؟ و چگونه ما با قلقلك به خنده مي افتيم؟ چرا فقط وقتي كس ديگري ما را قلقلك مي

دهد ما مي خنديم اما خودمان قادر به خنداندن خود به اين شيوه نيستيم؟
اين

درحالي ست كه از قديم ترين ايام تاكنون مطالب بي شماري درباره انواع افسردگي،

اضطراب و مشكلات هيجاني، عاطفي گفته شده و علل و عوامل آنها مورد بررسي قرار گرفته

است. واقعا چرا چنين است؟ يك فرضيه اين است كه شايد چون هيجانات مثبت نيازي به

درمان ندارند كمتر مورد مطالعه قرار مي گيرند در حالي كه هيجانات منفي اعم از

اضطرابات و افسردگي ها همواره موضوع بحث پزشكان و درمانگران بوده اند.
از سوي

ديگر در برخي جوامع و فرهنگ ها هيجانات مثبت كه خنده از بروزات آن است ناپسند و

قبيح تلقي مي شوند يا به عبارت ديگر داراي بار اخلاقي منفي هستند. مردم غالبا به

اندوه ارج بيشتري مي گذارند، و خنديدن را رفتاري سبك سرانه و سطحي مي دانند. خوب

قطعا در چنين جوامعي خنده كمتر مورد توجه قرار مي گيرد.

*
كمي از حرف هاي

جدي اي كه راجع به خنده گفته شده بگوييد. آيا تئوري هايي در اين باره وجود دارد؟



_
بله. در يكي دو قرن اخير كه دانشمندان به پديده خنده علاقمند شدند و دست

به كوشش هايي براي كشف راز خنده زدند تئوري هاي متعددي در اين باره شكل گرفت. يكي

از قديمي ترين تئوري هايي كه درباره خنده و شوخ طبعي وجود دارد تئوري «فراي و

بترسون» (Fry & Baterson ) است. اين تئوري بر آن است كه «شوخي نوعي حل پارادوكس

هاي دروني است». اما اين تئوري نظريه اي دقيق و همه جانبه نيست و نه تنها به چگونگي

شكل گيري خنده و فرايند ايجاد آن نپرداخته بلكه از توجيه برخي موارد مثل جوك هاي

آزارنده، يا جوك هاي جنسي و ... به وسيله فرضيه حل پارادوكس ها ناتوان بوده است.

نظريه ديگر «نظريه رفتارگرايانه كلاسيك» است. بر اساس اين نظريه «شوخي لذت انگيز

است چرا كه اميال اوليه تهاجم در رفتار جنسي را كاهش مي دهد
بر مبناي نظريه

روانكاوي فرويد نيز «اميال سركوب شده انسان كه در واقعيت اقناع و ارضا نمي شوند به

وسيله شوخي و خنده تحقق مي يابند.» البته اين عقيده ايست كه خود فرويد هم به آن

باور قطعي نداشته است. فرويد بر آن است كه ميل به شوخي، ريشه در بازي هاي دوران

كودكي ما دارد. و ما مي كوشيم به آزادي دوران كودكي نزديك شويم يا به عبارتي كودك

درون خود را زنده كنيم. در حقيقت آنچه فرويد از آن تحت عنوان سوپرايگو super ego يا

«من برتر» ياد مي كند (كه همان وجدان سخت گير انسان است) در اين لحظات كنار مي رود

و من عريان مجال پيدا مي كند كه خودش را نشان دهد.
تئوري ديگري كه در سال هاي

آخر رواج و درخشش روانكاوي، مطرح شد «تئوري ميلر» بود. كه وي آن را در سال هاي 1985

يا 1986 در دانشگاه شيكاگو ارايه كرد. در اين نظريه براي نخستين بار به مكانيزم هاي

مغزي توليد خنده اشاره مي شود. تا پيش از آن و در زمان فرويد اين مكانيزم ها

ناشناخته بودند و درست به همين سبب تئوري هاي خنده يك مشت حدسيات و تصورات ذهني و

بدون پشتوانه علمي بود. اما نكته جالب توجه اينجاست كه تئوري ميلر به زماني برمي

گردد كه دانشمندان هيجان و عاطفه را از منطق جدا مي دانستند و آن دو را در حال يك

پيكار دايمي با يكديگر تلقي مي كردند. آنها معتقد بودند كه از نظر تكاملي هيجان و

عاطفه بخش قديمي تر يا به تعبيري «پيشيني» تر مغز است و عقل و منطق در مراحل بعدي

بر آن سوار مي شود. خنده پيروزي عقل بر احساس است به اين ترتيب كه در شوخي محتواي

شناختي انسان به ناگهان تغيير مي كند. به عنوان مثال زماني كه حادثه يا رخداد خاصي

منجر به تحريك هيجانات منفي در فرد مي شود او براي فرار از آن موقعيت پر فشار عاطفي

دست به تغيير شرايط موجود در ذهن خود مي زند و به آن صورتي مضحك مي بخشد. با اين

كار او مي تواند از فشار روحي _ رواني خود بكاهد و به جاي مقهور شرايط شدن بر آن

چيرگي يابد. اين يك مكانيزم فرافكنانه است كه طبق نظريه ميلر زماني رخ مي دهد كه

عقل وارد عمل مي شود. حتي بسياري معتقدند افرادي كه داراي قدرت تغيير دادن محتواي

شناختي خود هستند از هوش و ذكاوت بيشتري برخوردارند.

*
شايد بتوان ميان اين

تئوري و نظريه اي در هنر كه معتقد است كمدي انتهاي تراژدي ست نسبتي برقرار كرد. اين

نظريه بر آن است كه فرد هنگامي كه به درك عميقي از موقعيت تراژيك مي رسد براي فرار

از «مخمصه»اي كه تراژدي با آن تعريف مي شود (انتخاب بين بد و بدتر) به كمدي مي

گريزد. حتي روايتي هست كه مي گويند چارلي چاپلين در پايان اجراي صحنه هاي كميك خود

در سينما و تئاتر به پشت پرده مي رفت و مي گريست. اين مصداق بارز مكانيزم فرافكنانه

خنده است. اين طور فكر نمي كنيد؟

_
دقيقا همين طور است. در اين شرايط سخت

يا به قول شما موقعيت هاي تراژيك هيجان به نقطه اوج خود مي رسد و تنها با خنده است

كه از آن آستانه فرو مي افتد و درهم مي شكند. و اين يك جور تخليه عاطفي است. كمال

عقل است كه ما بتوانيم واكنش هاي اين چنيني در برابر وضعيت هاي آنچناني نشان بدهيم.

در حقيقت شوخي و خنده مكانيزمي است براي انساني كه عاقل شده.

*
شايد براي

همين است كه در تعريف منطق «انسان حيوان ضاحك است»؟

_
بله. زيرا اين قابليت

فقط در انسان است و غالبا حيوانات ديگر كه از شعور انساني بي بهره اند نمي خندند.

حتي تحقيقات نشان مي دهد ناحيه اي از مغز كه به زبان آموزي مربوط مي شود نزديك به

قسمتي ست كه به خنده مربوط است. و حتما مي دانيد كه اين تنها انسان است كه به اين

شيوه سخن مي گويد و زبان خلق مي كند.

*
عصب شناسان درمورد چگونگي شكل گيري

خنده در مغز و قسمت هاي مربوط به آن به چه نتايجي رسيده اند؟

_
علم به

پيشرفت هاي جالبي در اين خصوص رسيده است. امروزه دانشمندان مي توانند به كمك تكنيك

هاي جديد از مغز انسان درحال خنديدن يا لذت بردن عكس برداري كنند. و با اين شيوه به

فعل و انفعالاتي كه در مغز حين خنده رخ مي دهد پي ببرند. تحقيقات جالبي در اين

زمينه وجود دارد. يكي از آنها مربوط به پزشكي ست كه براي تشخيص كانون صرع يك دختر

جوان اقدام به تحريك نواحي مختلف مغز او مي كند. و حين اين تحريكات در منطقه خاصي

از مغز، دختر بدون دليل شروع به خنديدن مي كند. در واقع از همان تاريخ است كه

دانشمندان پي مي برند كدام ناحيه از مغز به خنده مربوط مي شود. اين نقطه در قطعه

قدامي يا پيشاني (frontal) مغز جلوي قسمت مربوط به حركات پيكري اوليه قرار دارد كه

به آن ناحيهaccessory يا ضميمه حركتي مي گويند. و اين قسمت همان جايي ست كه به

ناحيه مربوط به «توانايي هاي زباني» نزديك است. ناحيه پيشاني همچنين قسمتي از مغز

است كه تصميم گيري هاي جدي و اجتماعي _ هيجاني انسان در شرايط پيچيده به كمك آن

صورت مي گيرد. كه در قسمت تحتيني _ مياني قطعه پيشاني قرار دارد. و اين همان قسمتي

است كه موقع شنيدن يك لطيفه به كمك منطقه زباني مغز در نيمكره چپ، ما را ياري مي

كند كه ميان اجزاي روايي آن ربط منطقي پيدا كنيم و يا به عبارتي منطق روايي جوك را

دريابيم. درست در اين موقع هيجانات ما تحريك و سپس تخليه مي شود. فعاليت هاي اين

ناحيه همچنين نشان مي دهد كه احساس و عاطفه اساس عقل و منطق ما را تشكيل مي دهد كه

شوخي و خنده هم در قلمرو آن جاي مي گيرد.

*
آيا مي توان با اين شيوه روحيه

آنهايي را كه به زحمت به چيزي مي خندند و كمتر موضوعي ست كه آنان را واقعا بخنداند

و آدم هايي كه اصطلاحا به آنها «خوش خنده» مي گوييم، تحليل و توجيه كنيم؟

_

بله! كاملا. اين موضوع ربط مستقيمي با نوع فعاليت هاي مغزي انسان دارد. البته آدم

ها در اين زمينه با يكديگر متفاوتند. بعضي ها مي توانند ديگران را بخندانند، اما

خودشان نخندند. راز موفقيت امثال باستر كيتون يا مستر بين در همين است. بسياري از

طنزپردازان يا بازيگران موفق كمدي كساني هستند كه ظاهري جدي دارند. اما خيلي ها به

قول شما آدم هاي خوش خنده اي هستند، بعضي ها هم توي دلشان مي خندند، و البته كساني

هم هستند كه اصلا نمي خندند يا خيلي كم مي خندند. بعضي از افراد به هيچ عنوان دركي

از منطق روايي جوك كه ايجاد هيجان مي كند ندارند. به نظر مي رسد كه اين آدم ها در

ناحيه frontal مغزشان دچار اختلال هستند. براي نمونه كساني كه از بيماري افسردگي

رنج مي برند خيلي سخت مي خندند، بسياري از بيماران اسكيزوفرني هم هيچ نوع دركي از

بافت شوخي ندارند. ولي دسته اي از بيماران هستند كه اختلال خنده دارند و خنده آنها

نوعي تشنج است كه به آن ( (gelastic seizureمي گويند. به هر حال همه اين ها به

كاركردهاي مغزي مربوط مي شود و به اين وسيله قابل توجيه است.
البته لازم است

يادآوري كنم كه خنده پديده اي به شدت وابسته به بافت فرهنگي و اجتماعي است. كودك

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







           

درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها